بهنام ایران، ذوالفقار علی(ع) – ایمنا
به گزارش پایگاه خبری سرمایه ایرانی، تهران در عصرگاه، با چهرهای نورانی و دلی سرشار از شور و ایمان، به استقبال عید سعید غدیر خم رفت؛ عیدی که نه تنها یادآور ولایت و امامت است، بلکه تپشهای عاشقانه دلهای مؤمنان را به یاد مولا علی (ع) و خاندان پاک رسول الله (ص) زنده میکند. آسمان شهر، گویی با رنگهای طلایی و سبز غدیر آراسته شده بود و هر کوچه و خیابان، روایتی از عشق و حماسه را در سینه داشت.
از نخستین ساعات بعدازظهر، موجی از انسانهای مشتاق و دلهای بیقرار به سوی میدان آزادی سرازیر شد؛ پیر و جوان، زن و مرد، کودک و نوجوان، همه با یک دل و یک صدا، آمده بودند تا وفاداری خود را به آرمانهای غدیر تجدید کنند.
در میان این دریای انسانها، تصاویر شهدای روزهای گذشته بر دوش مردم بود، گویی آنان نیز در این راهپیمایی حضور داشتند و روحشان در کنار مردم، فریاد ” لبیک یا علی (ع) سر میداد.
کودکان، آئینههای پاک این عشق بزرگ
در میان جمعیت، کودکان با چشمانی براق و دلهایی پر از شوق، مانند پروانههایی سبکبال در حال حرکت بودند؛ یکی از آنان، دخترک کوچکی با روسری سبز بود که با صدایی کودکانه اما پر از عزم فریاد زد:
«من میخواهم راه امام علی (ع) را ادامه دهم!» صدایش آنچنان صادقانه و پر از احساس بود که گویی برگرفته از دل تاریخ بود؛ گویی کودکانهترین و در عین حال عمیقترین پیام غدیر را به گوش جهانیان میرساند.
نوای حماسه، طنینانداز در قلب تهران
همزمان با شروع پیادهروی عظیم مردمی، فضا از نوای روحافزای شعارهای حماسی لبریز شد. هزاران نفر یکصدا فریاد میزدند: «خیبر خیبر یا صهیون» و گویی این صدا، نه تنها در گوشها، که در عمق تاریخ طنین انداخت و یادآور رشادتهای لشکر مولا در قلعههای خیبر شد؛ در طول مسیر، ایستگاههای پذیرایی با چای داغ و شیرینیهای خوشمزه برپا شده بود. هر جرعه چای، گرمای محبت اهل بیت (ع) را در رگهای مردم جاری میکرد و هر لقمه شیرینی، مزهی شیرین ولایت را به کامها میچشاند.
پیرمردی با یاد شهیدان و امیدی به آینده
در میان این جمعیت خروشان، ناگهان چشمانم به پیرمردی افتاد که با قامتی خمیده اما دلی استوار قدم برمیداشت. در دستانش تصویر سردار شهید حاجیزاده را گرفته بود و چشمانش از اشکهای ناگفته میدرخشید. با لبخندی آرام و صدایی که از عمق تجربه میآمد، گفت: «این روزها برای شما جوانها شاید عجیب باشد، اما بدانید که ما روزهای سختتر از این را هم دیدهایم… و این هم خواهد گذشت. مهم این است که دلمان به عشق علی (ع) گرم باشد.» حرفهایش گویی از دل تاریخ آمده بود؛ گواهی از استقامت مردمی که در سختترین روزها، با ایمان خود راه را ادامه دادهاند.
در میانه راه، جمعیتی انبوه گرد هم آمدند تا دستهای پرازعشق خود را به سوی آسمان بلند کنند. صدای دعا و مناجات، مانند رودی زلال در فضای غروب جاری شد. اشکهای ناشی از اشتیاق به ملکوت، بر گونههای بسیاری از مردم جاری بود. در این لحظات، گویی تمام دغدغههای دنیوی رنگ باخته بود و دلها تنها به یک چیز میاندیشید: «خدایا، ما را در مسیر ولایت ثابتقدم بدار.»
غروبی به رنگ غدیر
همانطور که خورشید آرامآرام پشت افق تهران پنهان میشد، شهر همچنان زمزمهی عاشقانهی مردم را در سینه داشت؛ صدای خندههای کودکان، همخوانی جوانان، و دعاهای پیرمردان و پیرزنان، ترکیبی زیبا از زندگی و ایمان را به نمایش میگذاشت. امروز نه تنها یک روز تاریخی، بلکه روزی از جنس ابدیت بود. روزی که در آن، عشق به اهل بیت (ع) بار دیگر زنده شد و دلها یکصدا فریاد زدند: و اینگونه، تهران در شب غدیر، نه تنها با چراغهایش، بلکه با نور ایمان و محبت مردمش، فروزانتر از همیشه درخشید.
منبع خبر : ایمنا